امير عليامير علي، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 4 روز سن داره

امير علي نفس مامان و بابا

پست 54 (تولد)

1392/11/9 11:33
نویسنده : مامان
226 بازدید
اشتراک گذاری

پسرم جشن تولدتو در تاريخ 29 دي گرفتيم...روز ولادت حضرت پيامبر و امام صادق

روز قبلش رفتيم و كيكتو از شيريني طوس سفارش داديم...واي چقدر خيابونا شلوغ بوداوهچون ما مهمونامون كم بود (فقط ماماني اينا) كيك كوچيك انتخاب كرديم ولي همينم زياد به دلم ننشست...كلا كيكهايي كه تو البومش بود زياد جالب نبودن...اين كيكت:

 يكمي خونه رو تزئين كردم ...بگذريم كه موقع باد كردن بادكنكها همش ميگفتي منه منه يعني بده به من...و چند تا تركوندي...

بعدش بادكنكها رو بهت داديم و تازه ريسه ي اسمت هم چون خوب نچسبوندم كنده شد!خجالت

اميرعلي و بازي بادكنكها به قول خودش بوپ!

اين لباس خوشگلها رو پيش پيش براي عيدت خريدم...

عكست با باباييقلبشما و بابايي خيلي همديگرو خيلي دوست دارين...قربون پسر ناز مودب خودم بشم...

يه نكته ي جالب ميدوني چي بود؟اول كيكتو با كمك من بريدي بعد شمعتو فوت كرديم...چون چاقو خطر ناك بود و شما هم تلاش داشتي كه بگيريش دست خودت...همين كه كيكو بريديم اجازه دادم بهت كه ببينم مي خواي چكار كني كه يكجا بند نميشي...به جاي انگشت دستتو فرو كردي تو كيك و كلا پاپيون هاپو رو داغون كردي...هیپنوتیزم

اينجا قبل از بريدن كيكه...همش انگشتتو فرو ميكردي تو كيك!ابرو

ميگفتيم بده! اين شكلي ميشدي دوباره ميخواستي ناخونك بزني!نیشخند

در ضمن حواست به دور و بر هم بود...

اينجا مجبورت كردم وايستي... آخه راحت مي توني ولي نمي دونم چرا اينقدر ميترسي...

اينم شام و دسري كه درستيدم...و خدارو شكر چقدرم خوشمزه شده بوداز خود راضی

اينم از كادوهايي كه به ترتيب خاله ها...ماماني و دايي برات خريدن...

من و بابا هم لباسات و توپ برات خريديم...

 

ايشالا كه هميشه زنده باشي...همگيمون خيلي دوست داريم جوجوماچ

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)