امير عليامير علي، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 4 روز سن داره

امير علي نفس مامان و بابا

پست 6(اولين مسافرت)

1392/3/8 12:32
نویسنده : مامان
212 بازدید
اشتراک گذاری

پسر نازم بلخره اولين مسافرتت رو هم رفتي...يعني دقيقا روزي كه 4 ماه و 1 هفته بودي رفتيم زيارت امام رضا...اونجا كلي دعا كردم كه سالم باشي و پسر خوبي باشي و همش نق نق نكني...اونروز هوا باروني بود...شديد نبود...ماهم كه چتر نداشتيم...تو رو لاي پتو پيچيده بودم كه سرما نخوري و خيس نشي ولي مگه اون تو ميموندي؟همش دستاتو مياوردي بيرون و اگه پتو روي صورتت ميرفت گريه ميكردي...اينجوري بود كه از توي صحن تا وقتي رسيديم به حرم خيس شده بودي....من كه زيارت رفتم پيش بابايي پسر خوبي بودي ولي وقتي نوبت بابايي شد كه بره زيارت ،بغل من همش گريه ميكردي!!!اونجاهم كه شلوغ بود رفتيم توي يه رواق نشستيم...همه به تو نگاه ميكردن كه چرا گريه ميكني...شير نميخوردي و منو مشت ميزدي(به قول بابايي)!

يه خانمي اونجا بغلت كرد به شكم خوابوندت و تو گوشت قورقور ميكرد...توهم ساكت شده بودي و قورررر گوش ميكردي!!!وقتي بغلم گرفتمت باز خواستي گريه كني...كه خانومه گفت بگو قوروووووو مي خواي گريه كنه؟؟منم تو گوشت قور ميگفتم و غش غش ميخنديدم و از شدت خنده اشكام ميريخت... موقع برگشت توي پاركينگ بغل بابايي بودي ...ساكتم دست بابايي بود...خيلي واست زحمت كشيد طفلي...اينم عكستون

روز دومي هم كه حرم رفتيم موقع نماز مغرب بود...بازم وقتي تورو روي پتوت توي رواق گذاشتم و رفتم زيارت پيش بابايي ساكت بودي...وقتي من رسيدم خودتو كثيف كرده بودي رفتم يك گوشه پاكت كردم و بابايي هم رفت زيارت...گوشيشو توي ماشين جا گذاشته بود...ماهم كه ديگه همديگرو پيدا نكرديم تو مدام گريه ميكردي و نق ميزدي همش روي پام تكونت ميدادم شيرت ميدادم بغلت ميكردم دندونگيرتو بهت ميدادم تا تو ساكت بشي و من بتونم نمازمو به جماعت بخونم ولي تو بدقلقي ميكردي همه ي خانوم هاي دورمون به تو نگاه ميكردن و هر كي يه چيزي ميگفت كه بدتر اعصابمو به هم ميريخت...آخرم هم ديدم داره وقت نماز نزديك ميشه پاشدم كلا از صفهاي به هم پيوسته به يك بدبختي اي اومدم بيرون كه كمردرد گرفتم...بعدش تو شير خوردي و خوابيدي...ولي من نمازمو به جماعت نخوندم عزيزم...

اينم چندتا از عكس هايي كه توي سوئيت ازت گرفتم...

 

لباسهاي خوشگلي كه واست خريدم ايناست...ببين چه جيگري شدي اينارو پوشيدي......

 

اين عكس رو هم توي ماشين ازت گرفتم...توي ساك حملت بودي و زير پاي من....

اينجاهم روي پاي مني توي ماشين پاهامو روي داشبورد گذاشتم...ببين عينك مامان هم روي چشماته...كلا عينك زدنو دوست داري انگاري!!!

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)