پست 25 (واكسن)
امروز ساعت 8 از خونه زديم بيرون چون ماه رمضونه ساعت كارم از هشته...با بابا رفتيم بهداشت تا واكسن 6 ماهگيتو بزنيم...اول بهت قطره فلج اطفال دادن...لباتو روي هم محكم كرده بودي و نميزاشتي كارشونو بكنن...بعدم خانومه گفت چقدر لجبازه!...روي تخت كه دراز كشيدي با دستات همه ي لوازمشونو جابه جا كردي...من و بابا هم از دستت ميگرفتيم...آخرش هم كلاهتو دادم دستت تا بازي كني...بعدش بابا پاهاتو گرفت و واسنتو زدن...جيغت رفت هوا ...چقدر دلم ميگيره با گريه هات...اشكات در اومد...هنوز گريت تموم نشده بود كه واكسن بعدي رو روي اون پات زد...بابا سريع بغلت كرد و بردت بيرون...به در بهداشت نرسيده بودي كه گريت بند اومد...قبلش قطره استامينوفن هم بهت داده بودم...ايشالا كه تب نكني...بعدم گذاشتيمت خونه ي ماماني ... بابايي درو باز كرد و بغلت كرد...خيلي دوست داره...تو هم اونو دوست داري ...چون باهات بازي ميكنه و بالا و پايين ميندازدت...تو هم كلي ذوق ميكني...منم اومدم سركارم...با اينكه فكرم پيش توئه ولي خيالم راحته كه ماماني و بابايي خيلي خوب مراقبت هستن...
راستي كنترل 6 ماهگيت به اين صورت بود:
قد : 68 سانت
وزن: 9 كيلو
دور سر: 44 سانت
ايشالا كه هميشه سالم باشي گل قشنگم...
پي نوشت: روز اول كه بدون هيچ مشكلي سپري شد...تازه مهموني هم رفتيم...شب موقع خواب واسه درد پات يكمي بي قراري ميكردي...پات قرمز شده بود و يكمي هم سفت...روز دوم تب كردي ...دوبار تو روز بهت استامينوفن دادم ،تبت هم قطع شد...بووووووووس گل نازم