امير عليامير علي، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 4 روز سن داره

امير علي نفس مامان و بابا

پست 29

1392/5/21 9:45
نویسنده : مامان
470 بازدید
اشتراک گذاری

پسر گلم بعد از دو ماه واسه عيد فطر رفتيم خونه ي مامان بزرگ پدريت... اولش غريبگي ميكردي ولي از اونجايي كه اجتماعي هستي سر 10 دقيقه با همه خودموني ميشي ولي توي اون 10 دقيقه لب برميچيني و با چشمات منو دنبال ميكني...همه تعجب ميكردن از اينكه چقدر بزرگ شدي و كارهاي جديد يادگرفتي...ميگفتن قدت بلند شده و واسه خودت مردي شدي ماشالانیشخنددو تا دندون دراوردي از پايين و دندون بالاييت هم همين روزاست كه دربياد...آخه لثه ات برآمده و سفيد شده...ياد گرفتي ميشيني ولي بايد هنوزم حواسمون بهت باشه تا نيفتي... ميخزي و خودتو به هرچيزي كه بخواي ميرسوني...اگه حوصله ي خزيدن نداشته باشي...دور خونه غلت ميزني... با روروئك به چه شيكي راه ميري و فضولي ميكني!!بعضي وقتا اينقده نازززززززز سرتو كج ميكني و خودتو لوس ميكني ولي هنوز موفق نشدم از اين صحنه عكس بگيرم...كشوهاي خونه رو باز ميكني...حرف ميزني....جيغ هاي خطرناك ميكشي...انگشتاي دستاتو تند تند باز و بسته ميكني...همش دوست داري بپري وقتي كسي بغلت ميكنه طوري كه دست طرف درد ميگيره!خندهوقتي لباس بيروني ميپوشيم ميفهمي و بال بال ميزني كه بغلت كنيم و اگه تحويلت نگيريم گريه ميكني...كلا روابطت با مردها خيلي خوبه و توقع داري هر مردي كه ميبيني بغلت كنه و اگه بغلت نگيره اونقدر نگاش ميكني و واسش جيغ و داد ميكني كه شرمنده ميشه و مياد بغلت ميكنه...ابروباهر دستت يه اسباب بازي جداگانه برميداري...هر روز غذاتو مي خوري...سوپ ميخوري...سرلاك...ولي قطره ويتامينتو به هزار مكافات بهت ميدمکلافه...خلاصه اينهمه تغيير كرده بودي در عرض دو ماه...

اينم عكس هاي جديدت پسر گلم...قلبماچ

اينم عكس هايي كه عمه ها ازت گرفتن...

اينجا واست تل زدن ...ببين شكل دخترا شدي...

اينجا عينك دختر عموت اسرا رو زدي...

اينجا هم داري يكي از سرگرمي هاتو كه ريز كردنه دستمال كاغذيه انجام ميدي...

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان حدیث
26 مرداد 92 23:44
گاه نمیدانم چه پیامی رابهانه کنم تاازحال آنکه یادم بااوست آگاه شوم…اینبارکه دلتنگی رابهانه کردم…فرداراچه کنم؟؟؟