پست39 (پايان 8 ماهگي)
پسر گلم 8 ماه از بهترين روزاي عمرم با تو گذشت...به اندازه ي چشم به هم زدني ...انگار همين ديروز بود كه به دنيا اومدي ...واي خدا چقدر كوچولو بودي...حالا ماشالا بزرگ شدي ...اونقدري بزرگ كه ديگه راحت نميتونيم بغلت كنيم و راه بريم و زود خسته ميشيم وزنت الان 9600 شده...بزار يكمي از كارات برات تعريف كنم...
عزيزم هشت ماهگيت مبارك
اول بگم كه 4 تا دندون داري ...دندونهاي پاييني كامل دراومده ولي دندونهاي بالاييت نه...تازه از هم فاصله هم دارهكه باعث ميشه بانمك تر بشي!
قشنگ 4 دست و پا ميري و دستتو به ديوار يا پله يا ميز تي وي هرچيزي كه سر راهت باشه ميگيري و بلند ميشي اوايل روي زانوت بلند ميشدي و الان روي پات ولي قدرتشو نداري خودتو كامل صاف كني...بعضي وقتام دستتو ول ميكني و با سرميفتي روي زمين يا اينكه سرت ميخوره به ديوار...البته فقط چندباري كه به بابا گفتم مواظبت باشه اين اتفاقات برات افتاد...من همه جا مراقبتم و وقتي ببينم باز "خطرساز" داري ميشي سريع خودمو ميرسونم ولي اتفاقه ديگه پيش مياد
ديگه اينكه وقتي بيداري غذاخوردنمونو نميفهميم... با اينكه سعي ميكنم همزمان باخودمون بهت غذا بدم ولي ديگه بعضي وقتا خيلي شيطون ميشي و همه چيزه سفره رو ميخواي و اگه بزاريم سفره رو هم ميكشي طرف خودت... يك هفته اي هست كه دوتاظرف غذا برات ميارم يكي روميزارم جلوي خودت تا هر كار دلت ميخواد بكني كه هميشه ميريزي دوروبر... بعدم با دستت ميكشي روي غذاها مثلا ميخواد تميز كني منم حساسيت نشون نميدم به كثيف شدن خونه و ميزارم راحت باشي تا بلخره غذاخوردنو ياد بگيري...يكي ديگه رو هم خودم ميدم بهت تا بخوري...
از كارهاي ديگت اينكه دست ميزني...بشكن بي صدا ميزني...جيغ ميزني از نوع صدا دار و بيصدا ...باي باي ميكني...بوس ميدي فعلا همينا يادم بود...قربون پسركم بشم من
خيلي دوستت دارم پسر خوبم