پست 66 (اولین سلام پسرم)

اولین بار که بطور واضح و مشخص و به موقع سلام دادی روز پنجشنبه به تاریخ 5 تیر 1393 بود.

از سرکار اومدم خونه ی مامانی و شما ورودی راهرو ایستاده بودی و دستاتو پشت کمرت تکیه دادی بودی... تا من وارد خونه شدم بلند گفتی :للــــــــام! قربونت برم اینقده ذوق کردم که نگو... آخ جون پسرم بهم سلام داد... جالبه که توی همین روز داشتم صدات میزدم امیرعلی...امیرعلی....یه دفعه با صدای نازت گفتی :بله...

اینقدر از این کلماتت لذا میبرم که حد و حساب نداره...دیروز باز شیرین کاری کردی و منم بغلت کردم و داشتم صورتتو میبوسیدم که خودتو عقب کشیدی و گفتی :{بوس} نکن...

یه کار جالبی هم دیروز کردی...روی تابت بودی و می خواستم تابت بدم...بهت گفتم بوس کن مامانو اولش بوس نمی کردی ولی بعد از چند بار خواهشلپ چپمو بوسیدی من که خیلی ذوق کرده بودم میخواستم تابت بدم که دیدم داری با خنده اشاره میکنی لپ راستتو بیار جلو ...اومدم جلو بازم بوسم کردی....ووووویییییییخوشحالم تو رو دارم

امروز صبح داشتیم در خونه بابایی اینا در میزدیم تا تحویل بدم توی آسمون چند تا کبوتر رد شد...با لبخند بهم نگاه کردی و گفتی جوجو... منم خندیدم گفتم جوجو کجاست تو آسمونه؟ تو با دستت به بالا اشاره کردی و گفتی:آنجا...فدای حرف زدنت بشم مــــــــــــــــــــــــــن

فدات بشم پسر گلم...

وقتی گل میزنی میدونی چکار میکنی؟ دستاتو مشت میکنی و عقب و جلو میبری... در حالی که پاهاتو باز کردی و کمرتو عقب دادی...اینقدر از این شادی بعد از گلت خوشــــــــــــم میاد...نفسمی امیرعلی جون... عشق... زندگی... امید... 

این عکسو گذاشتم پس زمینه ی دسکتاپ کامپیوترم تو اداره...دوست دارم همش جلو چشمم باشی تا دلم کمتر برات تنگ بشه...