امير عليامير علي، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 4 روز سن داره

امير علي نفس مامان و بابا

پست 64

1393/4/1 8:58
نویسنده : مامان
573 بازدید
اشتراک گذاری

         

امیرعلی جون هفده ماهگیت چند روزی میشه که تمام شده و الان وارد 18 ماهگی شدی...خدایا شکرتمحبت

اگه بخوام از کارهای ریز و درشتت بگم طوماری میشه ولی از این به بعد سعی میکنم زود به زود مطلب بنویسم تا شیرین کاریاتو فراموش نکنم...

الان 12 تا دندون داری به جز 8 تا دندون جلویی 4 تا دندونای کرسیت هم کامل در اومده... توی عکس هم مشخصه...

خیلی حرفـــه ای راضیفوتبال بازی میکنی...اینکه میگم حرفه ای خالی بندی نیست هادلخور...مامانی میگه در حال فوتبال بازی کردن ازت فیلم بگیریم بزاریم اینترنت تا استعدادت کشف بشه و تیم های بزرگ بیان از الان باهات قرار داد ببندن!خندونکالبته مهارت پرتاب توپ با دست و شوت کردن توپ با پا رو چند ماهی هست که یاد گرفتی...

چند هفته ای هست که فعل های ساده رو توی حرفات بکار میبری.مثل : بوپ بده...بابا آمد...گل شد... رفت... بیا... برو... زد...بریم...

دایره ی کلماتت دیگه خیلی گسترده شده...تقریبا هر چیزی رو که زیاد بشنوی یاد میگیری و تکرار میکنی...

معنی حرفایی که باهات میزنیم کاملا درک میکنی و منظور خودتو با اشاره ی سر و دست و کلمات به مخاطبت میرسونی...

اعضای بدنت رو میشناسی شامل: چشم-گوش-سر-مو-دست-پا-دندون

حیواناتی که دیدی رو میشناسی مثل :پیشی-هاپو-جوجو-مورچه (لولو)

بهت بگیم جوجو کو؟ به اسمون نگاه میکنی تا کبوترها رو ببینی ...

ماه و ستاره رو هم می شناسی اگر ازت بپرسیم به آسمون نگاه میکنی و وقتی پیداشون کردی میگی اینجا و با انگشت اشاره نشون میدی...

استوانه ی هوشت رو با کمی کمک درست انجام میدی...تشویق

هر وقت هوس شیر خوردن کنی میگی جی جی ... اگر خونه ی مامانی باشی دست مامانی رو میگیری میبری کنار شیرخشکت...

اگر بخوای ترانه های خاله ستاره رو تماشا کنی میری پای لپ تاپ و با دست بهش اشاره میکنی ... بعضی وقتا هم در حال تماشا خوابت میبرهخواب

اینم یه تعداد عکس از خوشگل ترین پسر دنیــــــــــــــــــــــــــازیبابغل

توی این عکس ببین پایین لبت زخمی شدهغمگین بخاطر اینکه لیوان استیل دستت بود که یهو افتادی و صورتت زخمی شد...کلی هم خون ازش اومد...الان زخمش خوب شده ولی جاش باقی مونده...ایشالا که ردش باقی نمونه!قهر

اینجا هم که لباسای تمیزی که از ماشین لباسشویی درآوردم رفتی از توی سبد برداشتی...سکوت عکسو کوچیک کردم تا کسی نفهمه که چقدر لباس مرطوب رو ریخته بودی روی فرش!!!

هر سوییچ یا کلیدی که میبینی دنبال قفلش میگردی...اینجا کلیدهای در خونه رو داری تو جاسوییچی ماشین میبری!گیج

اینم خنده های عشقم ...ماشالا خیلی هم خوش خنده ای قربونت برم...در روز اگه چند بار سربه سرت نزارم و با هم غش غش نخندیم انگار یه چیزی کم دارم...

بعضی وقتا هم نمی خوای رو بدی و خندهاتو نگه میداری که لبات این شکلی میشن!بوس

محبتبوسمحبتبوسمحبت

 

 

پسندها (3)

نظرات (1)

سوری
2 تیر 93 15:10
سلام فرشته جون دلم برات تنگ شده ماشالا به امیر علی جون مینا هم حسابی بزرگ شده و دیگه نی نی کوچولو نیست کاش یه کلوپ دیگه درست کنیم و با هم باشیم اگه کلوپ جدا دارین منو هم یادتون نره
مامان
پاسخ
سلام سوریییییییییییییی به خدا دل منم برای همه تنگ شده...نه کلوب دیگه ای نداریم... ماشلا به مینا ... وبلاگ نداره ادرسشو برام بزاری؟