امير عليامير علي، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 24 روز سن داره

امير علي نفس مامان و بابا

پست 44

پسر گلم شما در حال حاضر (16 مهر) 8 عدد دندان خوشگل سفيد داري...4 تا كامل در امده و 4 تاي ديگه نيش زده... اينجوري: ..._ _... فك بالا ...- -... فك پايين خيلي خوشگلي و بامزه اي... وقتي ميخندي دندوناتو نشون ميدي... البته توي اين عكس داشتي ادا بازي درمياوردي كه عكسو خراب كني!       جديدا سرلاكتو با شيره ي خرما و خامه و يا موز مخلوط ميكنم ...اينجوري بهتر مي خوري... بعضي وقتام به جاي سرلاك با بيسكوييت مادر يا ساقه طلايي ميدم ميخوري... زرده ي تخم مرغ هم دوست داري ميخوري... و همينطور سوپ (شامل: گوشت ماهيچه يا مرغ.برنج.عدس جوانه زده.سيب زميني.هويج.پياز.گشنيز.جعفري.گوجه)و پوره ي سيب زميني و هويج... خ...
27 مهر 1392

پست 43

پسركم ديشب(12مهر) براي اولين بار برات قصه گفتم و تو ناز خوابيدي ...اگه ازت پرسيدن اولين قصه اي كه مامانت برات تعريف كرد چي بوده؟مي توني بگي قصه ي شنگول و منگول! ديشب مي خواستم قطره ي اهنتو بهت بدم...هميشه براي اينكه بدوني چي ميخوري اسمشو ميگم... گَته! ...بعدش تو هم همينو تكرار كردي.! گفتي گته! يعني مردم از تعجب... خندم هم گرفته بود...بعدش هرچي بهت اصرار كردم كه دوباره بگي ديگه نگفتي! نامرد كوچولوي مامان ...
13 مهر 1392

پست 42

سلام پسرم اينم چند تا عكس: با اينكه تازه حمام رفته بودي ولي با گريه رفتي دم در حمام ...تا اينكه بابايي شستت...ببين چقدر تميزي...جيگري...هلويي...يه بوس بده تا نخوردمت   اينجا داري الكي گريه ميكني كه بغلت كنم... ...
6 مهر 1392

پست 41(كارهاي جديد پسملي)

در تاريخ 3 مهر براي اولين بار از پله ي آشپزخونه كه نسبتا بلند هم هست اومدي بالا... آفرين پسركم قربون اون پاهاي كوچولوت برم من... اولين بار كه اومدي ما حواسون بهت نبود...بابايي پرسيد كي اميرعلي رو گذاشت بالا؟ من گفتم فكر كردم تو گذاشتيش!...بعد شك كرديم به خوده پسر كوچولو نكنه.........بعلـــــــــــــــــــــــــه! وقتي براي بار دوم به چشم خودمون ديديم ديگه باورمون شد...پاي راستتو مياوردي تا روي پله و بعد خودتو ميكشيدي بالا!...بعدم ميرفتي سراغ سبد سيب زميني پيازا...و اونا رو توي دهنت ميكردي! آخه من چكار كنم از دست تو.... با خزيدن هم هرجايي كه دلت بخواد ميري...خيلي پسر خوبي شدي ازت راضيم مامان جون ...نگاه ميكني ببيني من كجاي خونه ام مياي پ...
4 مهر 1392

پست 38

پسر گلم الان چند شبه كه با نوازهاش من به خواب ميري...البته اولين بار اين تو بودي كه شروع كردي به ناز كردنه من...كف دستتو روي صورتم ميكشيدي...چقدر نرم بود!!!اول قربون صدقت رفتم كه كوچولويه مامانش ناز كردن ياد گرفته بعدم كه من نازت كردم سريع خوابيدي...ديشب سرم تو گوشي بود و تو هم كنارم دراز كشيده بودي و همش جابه جا ميشدي تا خوابت ببره...يه دفعه ديدم برگشتي طرفه من و داري اروم موهامو ميكشي طرف خودت...ميخواستي صورتم طرف تو باشه...چقدر دوست دارم اين وابستگي رو...برگشتم طرفت و شروع كردم به دست كشيدن روي موها و صورتت و تو اروم اروم خوابت برد...با چه ارامشي!... وقتي بهت محبت ميكنم بعضي وقتا ياد بچه هاي بي مادر مي افتم...چه سخته بي مادري...كي بهشون م...
27 شهريور 1392

پست 37

يه كاري كه ميكني ميدوني چيه؟ از اونجايي كه به شدت به پاكيزگي علاقه مندي، وقتي بهت غذا ميدم بايد يه دستمال بزارم كنارم و مرتب دور دهنتو تميز كنم چون اگه احساس كني كثيفه يا با دستات همشو به صورتت ميمالي (مثلا پاك ميكني!) يا اينكه با لباس منو بابايي تميز ميكني! دو دستي به لباسمون ميچسبي و صورتتو پاك ميكني!اين چه كاريه آخه؟ البته خيلي هم خنده داره. بحث تميزي شد بگم كه به حموم وآب بازي خيلي علاقه مندي...اگه ببيني من و بابايي ميريم طرف حموم و تو رو نميبريم پشت سرمون گريه ميكني... ...
16 شهريور 1392

پست 36 (اولين باي باي)

پسر گلم خيلي خيلي دوست دارمممممممم...در تاريخ 10 شهريور شب توي ماشين بوديم كه متوجه شدم داري باي باي ميكني... همين كه به بابايي گفتم شروع كردي با دست ديگت باي باي كردن! واي عسلممم چقدر شيرين شدي....بعدش كلي بوسيدمت...توي خونه وقتي بهت ميگيم اميرعلي باي باي كن...زياد باي باي نميكني ولي همين كه بيرون ميريم انجامش ميدي...فدات بشم كه ميفهمي وقتي داري ميري بيرون بايد باي باي كني... يكار ديگه هم ميكني...البته خيلي وقته...اول لباتو خيس ميكني...بعدم لب بالاييتو داخل دهنت ميبري و بعد باشدت ميدي بيرون...كه باعث ميشه صداي بوس بوجود بياد ....فدات بشم هر وقت بگيم اميرعلي بوس بفرست ...اينكارو ميكني البته اگه دوست داشته باشي... بعدم اينكه خيلي باهات حا...
12 شهريور 1392