امير عليامير علي، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 23 روز سن داره

امير علي نفس مامان و بابا

پست 34 (اولين روز چهار دست و پا رفتن وايستادن)

پسر گلم روز چهارم شهريور ماه92 براي اولين بار قشنگ چهار دست و پا خزيدي...قبلش خودتو بلند ميكردي و جلو مي انداختي...منم وقتي متوجه شدم داري سمت توپ ميخزي...از خوشحالي جيغ زنان و ذوق كنان شروع كردم به فيلم گرفتن از شما... اين عكسا از روي فيلم انتخاب شده... رقتي داشتي با توپ بازي ميكردي دوباره از دستت افتاد و شما هم به سمتش رفتي... بعدش ديدم كه شما اينقدر فعال شدي گفتم بزارم لبه ي مبل ببينم مي توني روي پاهات بايستي؟تيكه ي نون تو دستتم ببين...ديدم بعله! پسرمون حسابي بزرگ شده و ما خبر نداريم دوستت دارم ...
5 شهريور 1392

پست 33

اميرعلي مامان مي خوام گازت بگيرممممممممممم...آخه اين چه ژست هاييه كه ميگيري...پسرم دل من و بابا رو بردي ديگه...ممممممممممماچچچچچچچچچچچ ديشب توي ماشين خواب بودي وقتي بغلت كردم و اومدم بالا بيدار شدي...منم گذاشتمت رو زمين تا لباسامو عوض كنم ... با اين صحنه مواجه شدم... اول سريع ازت چند تا عكس گرفتم...بعدم من و بابا كلي بوسيديمت ... قربون لبخند مليحت بشم من...   اين عكسو عمه ازت گرفته...   ...
2 شهريور 1392

مسابقه

پسر گلم توي مسابقه ي ني ني وبلاگ شركت كردي و برنده نشدي...اشكال نداره ايشالا تو مراحل زندگيت برنده و موفق باشي... اينم عكست ...
30 مرداد 1392

پست 32

ديروز رفتيم بهداشت واسه كنترل 7 ماهگي...مثه هميشه غر زدن سرم اينبار گفتن چرا اينقدر دير اومدي؟آخه من ساعت 1 كه اومدم پاس شير شما رو از خونه ي ماماني برداشتم و رفتم اونجا...خلاصه منم جوابشونو دادم...اونم مجبور شد كارشو بكنه و كمتر منت بزاره! وزنت 300 گرم توي يك ماه و چند روز ،زياد شده بود كه خوب بود ولي قدت نميدونم چرا رشدي نداشته! با اينكه ويتامين و آهنتو هر روز ميخوري! حالا بايد ببرمت دكتر...هم واسه ي اين موضوع هم اينكه آزمايش كم خوني كه بهداشت گفت ازت بگيريم...و هم آزمايش مدفوعي كه دكترت برات نوشت و گفت چند وقت بعد بايد ازمايششو تكرار كني...خدا كنه هميشه سالم باشي و هيچ مشكلي نداشته باشي... ديشب خونه ي همكار بابا رفتيم به مناسبت تولد ني...
30 مرداد 1392

پست 32

سلام پسرم دندون در آوردنت انگاري پشت سر هم شده ...هر روزي كه نق نق و گريه زياد ميكني فرداش ميبينم مرواريد جديد از تو لثه ات نيش زده!در تاريخ 28 مرداد 92 متوجه ي دندون چهارمت شدم...هنوز سومي كامل در نيومده كه اين يكي نيش زده...به هر حال مباركت باشه پسركم...آفرين...ايشالا كه توي همه ي كارات اينقدر زبر و زرنگ باشي خوشحالم كه اونقدري كه ميگفتن ،دندون هاي فك بالات اذيت نكرد...خداروشكر اسهال و استفراغ نگرفتي...فقط خيلي نق نق و گريه ميكني موقع دندون در آوردن... از عكساي آتليه ات اون يكي كه روي مبل نشستي رو دادم به عكاسي تا واسه ماماني هم روي شاسي چاپ كنه...آخه اونام ميخوان عكس از پسرشون داشته باشن ديگه...توي اين عكس هم وقتي داشتم سي دي عكساتو ب...
29 مرداد 1392

پست 30

پسركم ديشب رفتيم عكساتو گرفتيم از آتليه بعدم زديم به ديوار هال....به نظرم قيافت در عرض اين يك ماه كه طول كشيد تا عكستو بدن عوض شده!!! چقدر شما ني ني ها زود به زود چهرتون فرق ميكنه! چند روزي هست دندون سومتم نيش زده...دندون جلويي بالات...ديشب برات مسواك خريدم 7تومن! باهاش سرگرم بودي و كم كم خوابت برد! دو روزه يكم تب داري ... صبحا هم سرفه ميكني...ايشالا كه چيزيت نباشه...من فكر ميكنم علائم سرماخوردگي باشه چون خودمم همينطورم...هوا هم كه سرد داره ميشه... كولر كه روشن ميشه خونه مثه يخچال ميشه...ديشب جامونو عوض كرديم جايي خوابيديم كه باد كولر نباشه... قربونت برم كه هرچيز گردي رو ميگي بوپ...حتي جوراب گلوله شده ي باباتو! ديگه اينكه عاشق غذا خ...
26 مرداد 1392

پست 29

پسر گلم بعد از دو ماه واسه عيد فطر رفتيم خونه ي مامان بزرگ پدريت... اولش غريبگي ميكردي ولي از اونجايي كه اجتماعي هستي سر 10 دقيقه با همه خودموني ميشي ولي توي اون 10 دقيقه لب برميچيني و با چشمات منو دنبال ميكني...همه تعجب ميكردن از اينكه چقدر بزرگ شدي و كارهاي جديد يادگرفتي...ميگفتن قدت بلند شده و واسه خودت مردي شدي ماشالا دو تا دندون دراوردي از پايين و دندون بالاييت هم همين روزاست كه دربياد...آخه لثه ات برآمده و سفيد شده...ياد گرفتي ميشيني ولي بايد هنوزم حواسمون بهت باشه تا نيفتي... ميخزي و خودتو به هرچيزي كه بخواي ميرسوني...اگه حوصله ي خزيدن نداشته باشي...دور خونه غلت ميزني... با روروئك به چه شيكي راه ميري و فضولي ميكني!!بعضي وقتا اينقده نا...
21 مرداد 1392

پست 28

خدايا شكرت كه لذت مادر شدن را نصيبم كردي... هر روزي كه ميگذره اميرعلي جونم داري شيرين تر ميشي...هر روز يك كار جديد ياد ميگيري...ياد گرفتي بخزي هم عقب ميري هم جلو (اولين بار 4مرداد)...وقتي به شكمي دستاتو صاف ميكني (كه بهت ميگم شاسي بلند!)...پاهاتو از عقب مياري جلو و به طرف چيزي كه ميخواي شيرجه ميزني... گفتم كه زبونت باز شده هر روز يك كلمه ي جديدو تكرار ميكني طوطي مامان...اولين اسمي كه گفتي محمد بود...با گريه محمدو(دايي جونو) صدا ميزدي كه بياد بغلت كنه در تاريخ 3 مرداد...ديروز هم نق ميزدي منم كار داشتم فقط صدات ميزدم امييييير(4 مرداد)...تا گريه نكني...لا به لاي گريه هات امير امير ميگفتي...فدات بشم الهي...جيگر خوردنيه مامان پسرم از شانس شما...
5 مرداد 1392